سهراب سپهری و صدای پای آب
سپهری با تجربه هایی که دیده ها ، از شنیده ها ،مطالعات و حرف های دیگران
به دست آورده بود ، یکی از موفق ترین شعرهای خود را سرود و آن را با نام صدای پای آب به شب های خاموش مادر تقدیم کرد . این شعر بیان زیبایی از دردها و خوشی های شاعر است که اکنون یک نشاط روحی بر او غلبه کرده و فضای سبز کاشان این آرامش را بیشتر کرده است . شاعر در این منظومه سه مرحله رابیان می کند :
1 : معرفی کلی خود رد زمان حال
2 : معرفی خود در زمان گذشته
3 : معرفی دقیق خود در زمان حال و بیان آراو تفکرات خویش که حاصل تولدی دیگر است .
شاعر در این منظومه آن گونه که می خواهد مسائل رابیان می کند . درباره ی مسائل آن چه را به واقع دیده است ، می گوید .
از دیگر ویژگی های این منظومه به کار گیری عناصر فولکلوریک یا مردمی است که نشان دهنده ی روح مردمی شاعر آن است . سپهری در زمان سرودن این شعر 36 سال دارد وبه جرأت می توان گفت که شعر سپهری ، دراین منظومه معنا پیدا می کند .
اهل کاشانم ؛
شاعر در ابتدای این شعر ، ابتدا از زادگاه وشهر خود سخن می گوید .
روزگارم بد نیست ؛
این جمله در بین عوام رواج زیادی دارد حتّی در گفت و گوهای روزانه نیز این گونه جمله ها یه کار می رود ، مانند : بد نیستم ، بد نمی گذرد و... وجود دارد . این جمله نشانه دهنده ی قناعت وراضی بودن به امور دنیوی است و این یعنی شاعر خیلی زندگی ساده وبی آلایشی داشته است .
تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی ؛
تکه ای نان داشتن کنایه از نان بخور و نمیر است . به کاربردن »خرده « برای هوش و »سر سوزن «برای ذوق ، نهایت تواضع در بین انسانهایی است که به مراتب متعالی کمال رسیده اند.
چنانچه می بینیم سپهری دارای ذوق بسیار است که در هنر وشعر وی به این نکته برخورد می کنیم . میان کلمات تکه ، خرده و سر سوزن نوعی تناسب معنایی وجود دارد .
مادری دارم بهتر از برگ درخت
در این جمله شاعر به خوبی مادر خود افتخار می کند ومادر خود را در یک اندیشه ی برتر ذهنی ، بهتر از برگ سبز درخت می داند .
برگ درخت مظهر طبیعت سبز است که در نظر سپهری ارزش بسیار دارد ، اما مادر ارزشی بیشتر از برگ درخت دارد .
دوستانی بهتر از آب روان
شاعر در این جمله دوستان صمیمی خود را برتر از آب روان می داند .
وخدایی که در این نزدیکی است
این جمله اشاره به آیه ی » اَنا اَقْرَبُ اِلَیْکُم مِنْ حَبْل الْوَرید « دارد که نظر شاعر این است که خداوند در همه جا حضور دارد .
لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه
کلمه ی »لای « به معنای در میان به کار رفته که یک واژه ی عامیانه است نه ادبی، شاعر به گونه ای تمثیل آمیز و باتوجه به آیه ی مذکور ،شب بوها ، کاج ها ، آب و گیاهان را جایگاه خدا می داند . با این جملات این مسأله مطرح می شود که خداوند همه جا هست واز همه چیز مطّلع است .
بین کلمات کاج وبلند تناسب وجود دارد،زیرا کاج بلند بوده و سمبل بلندی نیزاستآگاهی برای آب نوعی تشخیص است .
»قانون گیاه « نوعی تشبیه است . گیاه به قانون تشبیه شده است ، زیرا که ما تمام طبیعت حتّی گیاهان را تابع قانون خاصّ جبری می دانیم که برای آن ها وضع شده است .
من مسلمانم. قبله ام یک گل سرخ
دراین جمله شاعر گل سرخ که مظهر طبیعت زنده است را قبله ی خود می داند ومنظور وی این است که چه اندازه طبیعت مقدس است که می شود در هرجای آن قبله ای بنا کرد . قبله جایی است که مسلمانان برای برپا داشتن نماز رو به آن سمت می ایستند ورو به همان طرف نیز عبادت می کنند .
قبله ی مسلمانان در ابتدا بیت المقدس یعنی »خانه ی پاک « بود که در عربی به آن »اورشلیم« می گویند وسپس در زمان پیامبر اسلام ، به مکّه تغییر کرد .
جانمازم چشمه ، مُهرم نور
جانماز همان قالیچه یا زیر اندازی است که مسلمان برروی آن ،برای عبادت خداوند به نماز می ایستد . و شاعر در یک تصویر سازی زیبا ، تمام چشمه را که محل بیرون آمدن آب پاک و مظهر طهارت است را جانماز خود می داند . دانستن چشمه برای جانماز یکی از زیباترین تصاویر موجود این منظومه است .
شاعر جنس مهر خود را از نور می داند . دانستن نور به عنوان مهر ، یک تصویر ذهنی است .
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در این جمله ، نوعی تشخیص برای پنجره وجود دارد وپنجره به موجودی تشبیه شده است که می تواند تپش داشته باشد و منظور شاعر این است که از همان لحظه ای که پنجره در صبح باز می شود ، برای عبادت کردن آماده است .
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست : همه ذرات نمازم متبلور شده است .
در نماز شاعرماه وطیف جریان داردوسنگ را می شود از آن سوی نماز آن دید، مقصود ومنظور شاعر این است ، نمازی را که برپا می کند ،نمازی صاف ویکدست است .نمازی است که هیچ غلّ وغشی در آن نیست . پاک ومنزه بوده وهیچ نوع دغل بازی و دورویی در آن وجود ندارد .
متبلور شدن ، یعنی به شکل شیشه ای وبلورین در آمدن. دانه ها واشیای بلوری بسیار شفاف هستند . دراین جمله شاعر می گوید که اجزای نمازش به صورت صاف ، پاکیزه ، شفاف و نورانی است .
مرد بقال ازمن پرسید : چند من خربزه می خواهی ؟
من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟
شاعر دراین جمله ، صنعت سؤال و جواب را به کار برده است . بین »من « اول و »من « دوم جناس تام وجود دارد وبین کلمه ی »من « که واحد وزن بزرگ است و کلمه ی »سیر « که واحد وزن کمتری است ، تضاد وجود دارد . شاعر با آوردن جمله ی دوّم می گوید که دنیا ارزشی ندارد . تو دل خودرا خوش وراضی نگه دار وآن را به مردم بفروش .
پدرم نقاشی می کرد. تارهم می ساخت ، تارهم میزد .
خط خوبی هم داشت .
سپهری با آوردن این چند جمله ، نوعی جمله ی معترضه رادرمیان شعر به کار برده است که بیشتر گرایش به نثر دارد وتصویر سازی خاصی در آن وجود ندارد .
باغ ما در طرف سایه ی دانایی بود
کاربرد فعل »بود« در این جمله ،اشاره به گذشته است.یعنی ما هنوز به دانایی نرسیده بودیم وعقل وروح ما همواره به دنبال چیزی می گشت وکم کم زمزمه ی دانستن در ما به وجود آمده بود . شاعر از این جمله تا چند جمله ی بعد ، چند تصویر سازی زیبا با ترکیبات جدید به کار می برد که عبارتند از :
سایه ی دانایی ، گره خوردن احساس وگیاه ، برخورد نگاه وقفس وآینه ، دایره ی سبز سعادت ، آب بی فلسفه و توت بی دانش .....
باغ ما جای گره خوردن احساس وگیاه
شاعر احساس را همانند پیچکی می داند که با گیاه گره خورده است وهمین موضوع نشان دهنده ی این است که شاعر چه اندازه با گیاه که سمبل طبیعت است ، آشنایی کامل داشته و چه قدر با احساس به آن نگاه می کرده است .
باغ ما ، نقطه ی برخورد نگاه و قفس و آینه بود .
شاعر دراین جمله سه تشخیص برای نگاه ،قفس و آینه به کار برده است . در مرحله ی اول باغ را به نقطه ای تشبیه کرده است که محل برخورد یا تصادف سه موجود به نام های نگاه ، قفس و آینه بوده است و نگاه ، برای آن که خودرا ببیند باید در آینه نگاه کند . پس نگاه در آینه اسیر یا زندانی می شود به همین سبب، آینه همانند قفس برای نگاه است .
زندگی در آن وقت صفی از نور وعروسک بود
زندگی گذشته ی شاعر ، یعنی کودکی وی که پر از زیبایی بود . عروسک در دوران کودکی همدم کودک است و به کارگیری نور و عروسک برای زندگی یک قرینه است ، زیرا عروسک ها همواره تمیز حتی هم به خاطر شفاف وبراق بودنشان ، نورانی هستند .
از سوی دیگر ، در دوران کودکی به جهت این که هنوز دل کودک مانند آینه صاف و پاک است ، کمتر دستخوش گناه است و به این جهت ، همه چیز را از دید پاکی و معصومیت می بیند ، در نتیجه عروسک را همانند نور پاک وبدون غلّ و غش می داند .
...تا ته کوچه ی شک }رفتم{
»شک «را از جهت نداشتن اصل و پایه به کوچه تشبیه کرده است . تمام مراحلی را که شاعر ذکر می کند ، همان مراحل سلوک عرفانی است .
در عرفان اسلامی مراحل زیادی ذکر می کنند که سالک باید آن مراحل را بپیماید که مهم ترین آنان ،هفت مرحله سلوک عطار نیشابوری است که در کتاب منطق الطیر آمده است و عبارتند از : 1 : طلب 2 : عشق 3 : معرفت 4 : استغنا 5 : توحید 6 : حیرت 7 : فقر وغنا
در این جمله نیز ته کوچه برای شک یعنی به پایان رسیدن مرحله شک و تردید است .
تا هوای خنک استغنا
در این جمله ،شاعر استغنا را به هوای خنک تشبیه کرده است و بعد از همان مرحله ، شک به انسان روی می آورد که چهارمین مر حله ی سلوک عرفانی است .
چیزها دیدم در روی زمین :
کودکی دیدم ، ماه را بو می کرد .
این جمله از لحاظ معنایی ، بسیار پر بار است و همچنین نوعی ایهام تناسب در این جمله به کار رفته است . در ادبیات کهن ایران ،همه جا صورت و رخ محبوب به ماه تشبیه شده است . با توجه به این که مادر ، زن است و زمانی که کودک را در آغوش می گیرد .بخواهد به او شیر بدهد ، کودک صورت مادر را می بوید . در نتیجه مــاه استعاره از مادر است . سنایی در این باره می گوید :
ماه مانند زنی باشـــد دیگری گفت که زن باشـــد
نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت
»عشق« به معنای عاشق واستعاره از شاعر است . ملکوت یکی از عوالم معنوی است ، در مقابل عالم مُلک و عالم ظاهر که محل فرشتگان و عالم روح است .پس عالم ملکوت عالم ربانی است و عشق یا وجود روحانی انسان نیز اختصاص به آن عالم دارد .
»نردبان « استعاره از مراحل سلوک است که راه آشنایی برای شاعر به وجود آورده است تا خود را به بام آسمان و عالم ملکوت ببرد .